و بزرگان (و اشراف) شان، به راه افتادند و گفتند: « بروید و بر (پرستش) خدایانتان
پایدار باشید، بی گمان این (دعوت) چیزی است خواسته شده (که شما را گمراه کنند).
آیا از میان (همه ی) ما قرآن بر او نازل شده است؟!» (در حقیقت چنین نیست که آنها می
گویند) بلکه آنها در (وحی و) قرآن من تردید دارند، بلکه هنوز عذاب را نچشیده اند.
چون بر داود وارد شدند، پس (او) از آنها وحشت کرد، (آنها) گفتند: «نترس، دو نفر
شاکی هستیم که یکی به دیگران ستم کرده است. پس بین ما به حق داوری کن، و ستم نکن، و
ما را به راه راست راهنمایی کن.
(داوود) گفت: به راستی او با در خواست یک میش تو که آن را به میشهایش بیفزاید بر تو
ستم کرده است، و البته بسیاری از شریکان به یکدیگر ستم می کنند، مگر کسانی که ایمان
آورده اند و کارهای شایسته انجام داده اند، و اینان (نیز) اندک هستند. و داوود
دانست که ما او را آزموده ایم، پس از پروردگارش آمرزش خواست، (و فرو تنانه) به
(رکوع =) سجده افتاد( ) و (به سوی خدا) رجوع کرد.
ای داوود! ما تو را در زمین خلیفه (= فرمانروا) قرار دادیم، پس به حق در میان مردم
داوری کن، و از هوای (نفس) پیروی نکن که تو را از راه خدا گمراه می کند، بی گمان
کسانی که از راه خدا گمراه می شوند، به خاطر آنکه روز حساب را فراموش کردند، عذاب
شدیدی (در پیش) دارند.
و (به او فرمان دادیم) دسته ای از شاخه ها (ی باریک) را برگیر، پس با آن (همسرت را)
بزن، و سوگند خود را مشکن( )، بی گمان ما او را شکیبا یافتیم، چه بنده ی خوبی، که
بسیار رجوع کننده بود.
(به سرداران آنها گفته می شود:) این گروهی است که با شما (به جهنم) وارد می شوند،
(آنها می گویند:) خوش آمد (و گشایش) بر آنها مباد. بی گمان آنها داخل شدگان به آتش
هستند.